دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 164241
تعداد نوشته ها : 269
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
محمد علي گل کار

پاداش کودتا

روز 29 مرداد 1332 سرهنگ بختیار هم یکی از کسانی بود که به خاطر مشارکت در حوادث 28 مرداد درجه سرتیپی گرفت. او چهار ماه و هشت روز بعد به عنوان فرماندار نظامی تهران مشغول به کار شد. این شغل بود که راه جدیدی در زندگانی او گشود.

(م 4/ ص 190)

صبحانه با مصدق، همکاری با زاهدی

بعداز 28 مرداد هم سرتیپ تیمور بختیار، همواره با زندانی خود دکتر مصدق، رفتاری مودبانه داشت (برخلاف سرتیپ حسین آزموده). دکتر مصدق هم در کتاب خود به نام «خاطرات و تالمان» گرچه از آزموده بدها گفت؛ [اما] از بختیار بدگویی نکرد. به موجب سخن این راویان، سرتیپ بختیار اغلب روزها صبح زود به زندان دکتر مصدق در لشکر 2 زرهی می‌رفت، مودبانه سلام می‌کرد، با وی با احترام رفتار می‌کرد و گاهی هم با او صبحانه می‌خورد. دکتر مصدق هم که با خانواده بختیار آشنایی داشت، به گرمی او را می‌پذیرفت. دکتر مصدق بعد از کودتای 3 اسفند 1299 حکومت سید ضیاءالدین طباطبایی را به رسمیت نشناخت و از فارس متواری شد. او مدتی نزد سران قشقایی و چندی هم در خانه مجلل و زیبای پدر تیمور بختیار در «دزک» که اکنون در اختیار سازمان میراث فرهنگی قرار گرفته، زندگی کرد. می‌گویند در آن روزها و در لشکر 2زرهی، دکتر مصدق پس از صرف صبحانه، اغلب دست به شانه سرتیپ تیمور بختیار می‌زد و می‌گفت:

- بابا تیمور... فراموش نکن که جمال عبدالناصر هم یک سرهنگ بود.

به روایت دوستان سپهبد بختیار به نقل از خود سپهبد تیمور بختیار، دکتر مصدق این جمله را بارها برایش تکرار کرده بود. شاید می‌خواست هوشیارش کند. شاید...

(م 4/ ص 189- 190)

 

منبع: تاریخ پهلوی- ج 13

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:19 بعد از ظهر

نگاهی به زندگی حضرت

 آدم علیه السلام

 

خلقت آدمخود خواهی ابلیس

آدم در بهشتوسوسه های ابلیس

هبوط آدم علیه السلام

خلقت آدمخدای متعال زمین را در دو نوبت(1) خلق کرد، کوهها را روی زمین بنا نهاد و زمین را بین همه کرات برکت داد و خوراک اهل زمین را در چهار نوبت مقدر کرد.

آنگاه آسمان را از ماده ای شبیه گاز مشتعل آفرید و به آسمان و زمین دستور داد، بیایید! آسمان و زمین گفتند: با میل آمدیم و سپس هر دو را مسخّر ساخت.

سپس خدا به عرش پرداخت و خورشید و ماه را مسخر خود ساخت و مقرر کرد تا وقت معلوم در گردش باشند، آنگاه فرشتگان را آفرید تا همواره او را ستایش کنند و نامش را مقدس دارند و در عبادتش مخلص باشند.

پس از آن، اراده و مشیّت خداوند بدان تعلق گرفت که آدم و ذریّه او را بیافریند، تا در زمین سکنی گزینند و در آبادانی آن بکوشند. خدا فرشتگان خود را در جریان گذاشت و به آنها خبر داد که به زودی مخلوق دیگری می آفرینم که در روی زمین منتشر می شوند. از منابع زیرزمین استخراج می کنند و گروه گروه جای یکدیگر قرار می گیرند و زمین را حفظ می کنند.

فرشتگان مخلوقاتی هستند که خدا آنان را جهت پرستش خود برگزیده است و نعمت خویش را بر آنان جاری و فضل خود را بر آنان مخصوص نموده است. آنان را در راه خشنودی خود موفق و در طریق اطاعت خویش حمایت نموده است.

ملائک از راز خلقت و خلافت انسان بی خبر بودند، لذا بر آنان گران آمد که خدا موجودات دیگری را خلق کند، زیرا خداوند فرموده بود که بیشتر این موجودات در تقوی و عبادت به پای فرشتگان نمی رسند، پس آنها ترسیدند که شاید اراده خدا در خلقت انسان، به خاطر قصور آنان در انجام وظیفه اشان بوده است، لذا بی درنگ به تبرئه خویش پرداختند و عرضه داشتند: بار خدایا! با این که، ما همواره تسبیح و تقدیس تو را می نماییم، چگونه اراده شما بر خلقت دیگری قرار گرفته است؟ می خواهی آنان را روی زمین جانشین خویش قرار دهی؟ آیا می خواهی این نو آفریدگان، در منافع زمین با یکدیگر به اختلاف برخیزند و هر یک فواید آن را برای خویش بخواهند و آنگاه به فساد بپردازند و خون های فراوان بریزند و جان های پاک و منزه را تباه کنند؟!(2)

فرشتگان رمز خلقت انسان را سوال کردند تا شبهه آنان بر طرف و وسوسه از فکرشان خارج شود، یا شاید امیدوار بودند که خدا آنان را در زمین جانشین خود قراردهد، چون فرشتگان قبل از بشر، نعمت خدا را رعایت و حق معرفت او را ادا کرده و در پرستش خدا خالص و در حکمتش تابع بودند، اما هرگز نمی خواستند شک و تردیدی نسبت به حکمت خدا و خلیفه او وارد سازند، زیرا ملائک، اولیاء مقرب خدا و بندگان شایسته او هستند، قبل از خدا سخن نمی گویند و همواره به فرمان او عمل می کنند.

خدای تعالی برای آن که فرشتگان از حیرت در آیند، به آنان چنین پاسخ داد: "من در راز این آفرینش چیزی را می دانم که شما نمی دانید" من در خلافت انسان بر روی زمین حکمت دارم که شما بر آن وقوف ندارید. به زودی آنچه را خواستم خلق می کنم و آن که را مایلم به نمایندگی خویش می گمارم. سپس آنچه بر شما مخفی است، آشکار می گردد و شما آن را مشاهده می کنید. آنگاه فرشتگان را امرکرد، چون من آدم را آفریدم و از روح خود در آن دمیدم. همه (ازجهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده کنید.(3)

خدا پیکر آدم را از گل پخته آفرید، سپس جان و روح در کالبد وی دمید و دستگاه عقل و حواسش را به کار انداخت و به اراده خدا چشمه ای از نور فضل و حکمت در او تجلی یافت و نام و راز مخلوقات را بر او آشکار ساخت، سپس موجودات را برای ملائک ظاهر ساخت و ندا داد: "اگر شما راست می گویید نام و راز این موجودات را برای من باز گویید!" (4)

خداوند بدینوسیله خواست عجز فرشتگان را ثابت کند و محدودیت علمشان را آشکار سازد تا ملائک دریابند که حکمت خدا بر این تعلق گرفته است که آدم در علم و دانش نیز شایسته و سزاوارتر از فرشتگان باشد و اولویت خلافت خدا در روی زمین با آدم است و این موضوع قابل انکار نیست.

فرشتگان در پاسخ به سوال خداوند مبهوت ماندند و چون به حافظه خود مراجعه کردند تا پاسخی برای آن بیابند، در آن فرو ماندند و اظهار عجز و ناتوانی کردند و اعتراف کردند که علمشان محدود است و بیش از آنچه از تو آموخته ایم، چیزی نمی دانیم و تو دانا و حکیمی. ­(5)

آنگاه که آدم از فیض الهی بهره برد و از نور علم او منور گشت و به راز و رمز مخلوقات پی برد، خداوند به او دستور داد: درباره آنچه فرشتگان از آن عاجز بودند برایشان سخن گوید و به آنها بفهماند که نیروی درکشان از آموختن آن عاجز است، تا ثابت شود که آدم دارای فضیلتی برتر از ملائک است و لیاقت خلافت خداوند بر زمین را دارد، لذا آدم طبق دستور خداوند آنچه را فرشتگان در آن درمانده بودند، بیان داشت و خدا خطاب به  فرشتگان فرمود: مگر من به شما نگفتم از اسرار غیب آسمان و زمین آگاهم و آشکار و نهانتان را می دانم.(6)

در این زمان برتری آدم آشکار گشت و فرشتگان رمز خلقت او را دریافتند و حکمت خلافت آدم بر روی زمین بر آنها روشن گشت. پس آنگاه خدا آنها را امر کرد به جهت اعتراف به مقام آدم، بر او سجده کنید. تمام ملائک با خضوع و فروتنی دعوت خدا را پذیرفتند و با ادای تعظیم رو به سوی آدم نهادند و در حالی که پیشانی خود را بر زمین گذاشتند، بر او سجده کردند، جز شیطان که از فرمان خدا سرپیچی کرد.

خود خواهی ابلیس (7)شیطان که در صف فرشتگان بود از سر کبر و ترفع و خود خواهی با دستور خداوند مخالفت نمود و به نافرمانی روی آورد. زیر بار سجده آدم نرفت، خود خواهی کرد و در زمره کافرین در آمد.

خداوند از ابلیس پرسید سبب و علت خود داری تو از سجده بر آدم چه بود؟ چه چیز تو را از سجده بر مخلوقی که من به قدرت و عنایت خویش آفریده ام منع کرد؟ آیا خود خواه شده ای و خود را برتر می دانی؟(8)

ابلیس گمان کرده بود که نژاد وی برتر از آدم و جوهراو اصیل تر از بشر است و کسی در شان و مقام، با وی برابر نیست و هیچ موجودی نمی تواند به مراتب عظمت او دست یابد، لذا عرضه داشت "من برتر از آدمم، مرا از آتش فروزان خلق کردی و آدم را از گل تیره" (9) لذا سزاوار نیست که من بر او سجده کنم".

ابلیس مخالفت خود را علنی ساخت و در نافرمانی خویش اصرار ورزید، از فرمان خدا سرپیچی کرد و حاضر نشد بر موجودی که خدا با دست عنایت و قدرت خود خلق کرده بود، سجده کند و به همین جهت در زمره کافران در آمد.

خداوند ابلیس را بخاطر این نافرمانی مجازات کرد و از مقام قرب خود مطرود ساخت و به او چنین خطاب کرد: از صف ساجدان خارج شود که تو رانده درگاه ما هستی و تا روز قیامت بر تو لعن و نفرین باد.(10)

ابلیس از خدا خواست تا روز قیامت به او مهلت دهد و او زنده بماند. خدا خواهش او را برآورد و به او گفت: "تا روز معین و وقت معلوم تو را مهلت خواهد بود.(11) چون خواسته ابلیس برآورده شد و آرزوی او جامه عمل پوشید، نعمت خدا را سپاس نکرده بلکه  کفران نعمت نمود و منکر لطف خدا شد و گفت: "چون مرا گمراه کردی، برای گمراهی آدم و فرزندانش در کمین می نشینم، پس از پیش رو و پشت سرشان و از سمت راست و چپشان به آنان حمله می کنم. بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت."(12)

خدا ابلیس را با خواری و خفت از درگاه خود راند و چون آرزوی او را برآورد، به او فرمود: به راهی که انتخاب کرده ای وارد شو و در مسیر ناپسندی که برگزیدی قدم بردار و با بانگ خویش هر که را توانستی به خود جلب کن، "با سواره نظام و پیاده ات به آنان حمله بَر و در اموال و اولادشان شریک آنها شو و آنها را بفریب و مغرور ساز،(13) به آنان وعده های دروغ بده و آرزوهای طولانی را در مغز آنها جایگزین کن!

ولی این را بدان که من بین تو و مردمی که عقیده ای صحیح دارند و بندگان خالصم که هدفی استوار دارند، راهی باز نمی گذارم و تو نمی توانی بر آنان تسلط یابی، زیرا قلوب آنان از تو روی گردان است و گوششان به حرف تو بدهکار نیست.

اما چون تصمیم گرفته ای که مردم را گمراه و آنان را منحرف سازی، برای تو حسابی سخت و عقابی سنگین است و من به یقین جهنم را برای تو و همه آنان که از تو پیروی کرده اند، قرار می دهم.

آدم در بهشتپس از آنکه خدا ابلیس را عقاب نمود و او را از نعمت خود محروم ساخت، متوجه آدم گردیده او و همسرش را وارد بهشت ساخت و به او وحی کرد که نعمتی که به تو عطا کرده ام به خاطر داشته باش، زیرا من تو را به فطرت بدیعی خلق کردم و به اراده خود، تو را مخلوقی تمام عیار نمودم، از روح خود در تو دمیدم و فرشتگان خود را به سجده تو وا داشتم و پرتوی از نور علم خود را به تو افاضه کردم.

ای آدم، ابلیس را به خاطر تو از رحمت خود محروم ساختم و آنگاه که از فرمان من سرپیچی کرد لعنش کردم. خانه ابدی بهشت است و این منزل جاوید را جایگاه و مکان تو قرار دادم، اگر اطاعت فرمان کردی، پاداشت را نیکو می دهم و در این بهشت تو را تا ابد نگاه می دارم، ولی اگر نافرمانی مرا نمودی تو را از خانه ام اخراج می کنم و با آتش خویش تو را عذاب خواهم کرد، به خاطر بسپار! این ابلیس دشمن تو و همسرت است، از مکر او بر حذر باش تا از بهشت رانده نشوی.

خدا به آدم و همسرش اجازه داد که در امنیت کامل از خوراکی های بهشت استفاده کنند و آنان را در چیدن هر میوه ای که میل داشتند آزاد گذاشت و تنها از آنان خواست که در بین آن همه نعمت، از میوه یک درخت صرف نظر کنند.

برای این که هیچگونه ابهامی درباره این درخت باقی نماند و در شناسایی آن تردیدی نباشد، خداوند به درخت ممنوع اشاره و آن را مشخص کرد تا هر گونه شبهه که ممکن است به ذهن آدم و همسرش راه یابد بر طرف گردد و مجدداً به آنان هشدار داد که اگر به این درخت نزدیک شوید و یا از محصول آن بچینید، در زمره ستمگران قرار می گیرید، و در عوض به آنان وعده داد که اگر از این درخت ممنوع صرف نظر کردید "وسائل آسایش و تنعم شما فراهم است و در بهشت، گرسنگی، برهنگی، تشنگی و درد برای شما وجود ندارد".(14)

لذا صریحاً به آنان فرمود: "تو و همسرت در بهشت منزل کنید، هر گاه خواستید، با آزادی کامل از محصولات بهشت بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران می گردید."(15)

آدم وارد بهشت شد و هر چه مطابق میلش بود مورد استفاده قرار می داد، در میان درختان بهشت گردش و در سایه آنها استراحت می کرد و از گلهای آن می چید و از محصولات  بهشت لذت می برد و کام خود را شیرین می کرد و از آبهای گوارای بهشت می نوشید. همسر آدم نیز از این نعمت های بهشتی بهره مند و کامیاب بود و چون آب چشمه سعادت بر آنها جاری بود در کنار هم خوشبخت بودند.

وسوسه های ابلیسابلیس از آسایش آدم و همسرش و محرومیت خویش از رحمت خدا و بهشت برین سخت غضبناک بود، لذا تصمیم گرفت کاخ سعادت آدم را واژگون سازد و او را از نعمت های بهشتی محروم گرداند! زیرا به نظرش این آدم بود که او را از اوج عزت به زیر کشید و از رحمت خدا و خشنودی او محروم ساخت و اکنون که او از بهشت رانده شده و آدم در کامیابی از نعمت های بهشت بسر می برد، پس باید این شکست را جبران کند و با فریب آدم، او را نیز از این موهبت محروم سازد.

ابلیس برای فریب آدم و همسرش مخفیانه به بهشت راه یافت و با حیله و نیرنگ مشغول صحبت با آدم شد و به او وانمود کرد که در رفاقت خود با آدم صادق و در پند و اندرز ناصحی مشفق است. ابلیس برای حصول اطمینان آدم هر راهی را پیمود و هر دری را که می پنداشت امیدی در آن باشد کوبید، مهر و محبت خویش را بر آدم و همسرش عرضه داشت و از راه دلسوزی، ایشان را از زوال نعمتشان ترساند و به آنان گفت: " رمز این که خدا شما را از میوه این درخت منع کرده این است که اگر از آن استفاده کنید، فرشته خواهید شد و یا در بهشت جاویدان خواهید بود!" (16)

ابلیس چون دید، آدم و همسرش از رای و مشورت او گریزانند و وسوسه اش در این زن و شوهر موثر نمی افتد، و گوش ایشان به حرف های او بدهکار نیست، برایشان سوگند یاد کرد که من خیر خواه و امین شما هستم و قصد ضرر و زیان به شما را نداشته و نمی خواهم به شما صدمه ای وارد شود تا بدین ترتیب بر صحت قصد و رای خود تاکید کند.

سپس ابلیس در کار خود افراط و اصرار ورزید و به فریب آدم و همسرش ادامه داد تا به هر طریق بتواند دست آدم و حوا را به میوه ممنوع برساند و ادامه داد: بوی این میوه بسیار مطبوع و طعم آن بی نظیر است و رنگی بسیار زیبا و جالب دارد.

سرانجام مکر و حیله شیطان، آدم و همسرش را فریب داد و کلمات زیبا و وعده های شیرین ابلیس این زن و شوهر را اغوا کرد و عاقبت ایشان از رای او متابعت کردند و خود را به آنچه خدا نهی کرده بود، رساندند.

هبوط آدم علیه السلامآنگاه که آدم و همسرش از دستور خدا سرپیچی کردند، خدا نعمت خویش را از آنان گرفت و بهشت را بر آنان تحریم کرد و بر آنان یاد آوری نمود: "مگر من شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم: شیطان دشمن آشکار شما است"؟(17)

آدم و همسرش توبه کردند و از کرده خویش پشیمان شدند و گفتند: "بارخدایا! به خویشتن ستم کرده ایم، اگر ما را نیامرزی و بما رحم نکنی ما از زیان کارانیم. خدا دستور داد: پایین بروید، و از بهشت خارج شوید. شما در زمین جایگزین می شوید در حالی که بعضی با بعضی دیگر دشمن هستید و زمین تا هنگامی معین جایگاه شماست".(18)

خداوند توبه این زن و شوهر را قبول کرد و لغزش آنان را بخشید و این بخشش آنها را امیدوار و خوشحال و چشمشان را روشن ساخت و آرزوی ماندن در بهشت و برخورداری مجدد از نعمت های آن در مغزشان خطور کرد: خدا از این فکر و تمایل ایشان آگاه بود، لذا به آنان دستور داد از بهشت بیرون روید و به آنان هشدار داد که دشمنی بین شما و ابلیس برای همیشه باقی است. خدا این خبر را به آنان داد تا از مکر و فتنه او بر حذر باشند و اسیر وسوسه و نیرنگ او نشوند. خداوند صریحاً به این زن و شوهر فرمود: "هر دو از بهشت بیرون روید، که برخی از شما با برخی دیگر دشمنید، اگر هدایتی از من به سوی شما آمد، هر کس هدایت مرا متابعت کرد نه گمراه شود و نه شقی و بدبخت گردد.(19)

خدا ضروریات و نیاز آدم علیه السلام را در نظر گرفت و امیدی در دلش به وجود آورد تا به سوی تداوم زندگی قدم بردارد و در این راه تلاش کند. و به او خبر داد که روزگار نعمت خالص و آسایش کامل، سپری گشته است. پس از خروج از بهشت و محرومیت از نعمت های آن همواره بر سر دو راهی خواهید بود: راه هدایت و گمراهی، راه ایمان و کفر، طریق فلاح و خسران. هر کس راهی را که خدا تعیین کرده است؛ پیمود و در راه شریعت و سنت الهی و مسیر مستقیم گام برداشت، نباید از وسوسه شیطان و خدعه او ترس داشته باشد، ولی هر کس از یاد خدا غافل و از راه راست منحرف شد، اسیر سختی و محنت می گردد و در زمره کسانی قرار می گیرد که سعی آنان در دنیا بی ثمراست در حالی که فکر می کنند کار شایسته ای انجام می دهند و از نیکوکارانند.

پی نوشت ها:

1- درآیات بسیاری از قرآن کریم لفظ یوم، یومئذ و ... آمده است که این کلمات فقط در موارد معدودی، به معنی روز گرفته شده است و در مابقی موارد به معنی وقت، اکنون و زمان و ... آمده است. با این بیان، لفظ نوبت که عربی آن در قرآن کریم "یوم" است، ممکن است زمانی فراتر از روز باشد و در این کتاب  به نوبت ترجمه شده است. (مترجم)

2- بقره/ 30"... اتجعل فیها من یفسد فیها..."

ممکن است از این آیه استنباط کنیم که قبل از آدم، موجوداتی روی زمین زندگی می کرده اند و پس از طغیان و اخلالگری و نابودی یکدیگر، نسلشان منقرض گردیده و در دورانی بعد، مجدداً اراده خدا به خلق انسان بر روی زمین تعلق گرفته است و فرشتگان که سوابق بشر را می دانستند در صدد رفع شبهه خود و اطلاع از حقیقت امر بر آمدند، (مترجم).

3- حجر/29 و ص/ 72- "فاذا سویته و نفخت فیه من روح..."

4- بقره/ 31 "انبئونی با سماء هولاء..."

5- بقره/ 32 " قالوا سبحانک لا علم لنا..."

6- بقره/ 33 " الم اقل لکم انّی اعلم غیب السّموات والارض..."

7- در قرآن کریم لفظ "ابلیس" یازده بار و کلمه "شیطان" 88 بار به صور مختلف آمده است. ظاهراً لفظ شیطان وصف است نه اسم خاص ابلیس و به علت دوری از رحمت خدا بر او کلمه شیطان اطلاق شده است.

این واژه بر انسان ها نیز به علت بدکاری و دوری از رحمت بودنشان اطلاق شده است (بقرة/ 14).

8- ص/ 75 " ... ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی..."

9- ص/ 76 "قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین.

10- ص/ 77 و حجر/ 34 "قال فاخرج منها فانک رجیم..."

و این چنین بود که ابلیس با هفت هزار سال عبادت در بهشت با ترک سجده بر آدم و رد فرمان خدا از درگاه خداوند رانده شد. (مترجم).

11- حجر/ 37 و 38 "فانک من المنظرین. الی یوم الوقت المعلوم."

12- اعراف/ 16و17 "فبما اغویتنی لا قعدنّ لهم..."

13- اسراء/ 64 " و استفزز من استطعت منهم بصوتک..."

14- طه/ 118 " ان لک الا تجوع فیها ولا تعری"

15- بقره/ 35 "و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک ..."

16- اعراف/ 20 "... ما نهاکما ربکما عن هذه ..."

17- اعراف/22 "... ا لم انهّکما عن تلکماالشّجرة..."

18- اعراف/ 23و 24 "قال ربنا ظلمنا انفسنا..."

19- طه/ 123 "قال اهبطا منها جمیعاً..."

بر گرفته از کتاب:

قصّه های قرآن یا تاریخ انبیاء

مولفین: محمد احمد جاد المولی، محمد ابوالفضل ابراهیم، علی محمد البجاوی، السید شحاته.

مترجم: استاد مصطفی زمانی(ره)

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:18 بعد از ظهر

نگاهی به زندگانی حضرت یونس (ع)

 

 

دعوت یونس(ع) به توحید

آخرین هشدار یونس(ع)

نزول عذاب بر قوم یونس(ع)

یونس(ع) در شکم ماهی

 


دعوت یونس(ع) به توحید

در شهر نینوا و در اوج بت پرستی و در تاریکی جهل و شرک، یونس نور ایمان را شعله ور ساخت و پرچم توحید را بر کف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزیزتر از آنست که بت را عبادت کند و جبین- پیشانی-  شما گرامی تر از آن است که بر این جمادات بی روح سجده کند، به خود آیید و از خواب غفلت بیدار شوید و به چشم دل بنگرید تا ببینید که در ورای این جهان بدیع، خدایی بزرگ وجود دارد که یگانه و بی نیاز است و تنها ذات کبریایی او شایسته عبادت و ستایش است.

او مرا برای راهنمایی شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث کرده تا شما را به سوی او راهنمایی و ارشاد کنم، زیرا پرده های جهل و نادانی عقل و دیده شما را پوشانده و از درک حقایق عاجزید.

قوم یونس با شنیدن این سخنان تازه و صحبت از خدای یگانه، دچار حیرت و وحشت شدند و چون از خدایی شنیدند که تاکنون او را نشناخته اند، بر ایشان گران آمد که ببینند یک نفر از خودشان بر آنان برتری یابد و ادعای پیغمبری و رسالت نماید، لذا به یونس گفتند: این مهملات چیست که می بافی؟! این خدایی که ما را به سوی آن دعوت می کنی کیست؟ ما خدایانی داریم که پدرانمان سالیان سال آنها را پرستش می کرده اند و ما هم اکنون آنها را می پرستیم. چه چیز تازه ای در جهان به وجود آمده و چه حادثه جدیدی اتفاق افتاده که ما باید دین اجدادمان را کنار بگذاریم و به دین ابداعی و تازه تو روی آوریم؟

یونس گفت: پرده های تقلید را از چشم های خود بردارید و عقل خود را از حجاب خرافات برهانید، اندکی فکر کنید و قدری بیاندیشید. آیا این بت هایی را که صبح و شب مورد توجه قرار می دهید، در برآوردن حاجات و یا دفع شر و بلیات می توانند شما را یاری کنند، برای شما نفعی دارند و یا می توانند شری را از شما بر طرف گردانند؟! آیا این بت ها می توانند چیزی را خلق و یا مرده ای را زنده نمایند، بیماری را شفا دهند و یا گمشده ای را هدایت کنند؟!

آیا اگر من بخواهم به آنها ضرری برسانم می توانند از این امر جلوگیری کنند؟ و یا اگر آنها را بشکنم و ریز ریز کنم می توانند دوباره خود را استوار سازند!


آخرین هشدار یونس(ع)

یونس گفت: چرا از دینی که شما را به سوی آن دعوت می کنم روی می گردانید و از آن اعراض می کنید، در حالی که این دین به شما قدرت می دهد امور خود را اصلاح کنید، وضع جامعه خود را سامان دهید و اجتماع خود را تقویت و بهسازی کنید. دین من شما را امر به معروف و نهی از منکر می نماید، ستمگری را مغضوب و صلح و عدالت را تایید و تمجید می کند، امنیت و اطمینان را بین شما به وجود می آورد، شما را توصیه می کند که نسبت به مستمندان مهربانی و به بینوایان لطف روا دارید، گرسنگان را اطعام و اسیران را آزاد سازید. به عبارتی، دین من، شما را به سعادت و صلابت رهبری می کند.

یونس پیوسته از سر خیر خواهی و مهربانی قوم خود را پند و اندرز داد ولی در پاسخ غیر از عناد و استدلال های جاهلانه چیزی نمی شنید.

مردم نینوا در پاسخ به استدلال یونس گفتند: تو نیز مانند ما بشری و یکی از افراد اجتماع ما هستی، ما نمی توانیم روح خود را آماده پیروی از تو کنیم و گوش به سخنان تو بسپاریم و دعوتت را تصدیق بنماییم. دست از دعوت خود بردار و ما را به حال خود واگذار! آنچه تو از ما می خواهی برای ما قابل پذیرش نیست.

یونس گفت: من با زبان خوش و مسامحه با شما سخن گفتم، و با منطق شما را به خیر و صلاحتان دعوت کردم، اگر گفتار من در اعماق روح شما اثر کند به هدفی که به آن امیدوار و به ایمانی  که طالب آن بوده ام، رسیده ام؛ ولی اگر دعوت مرا رّد کنید باید بدانید که بلایی سخت بر شما نازل می گردد و هلاکت شما نزدیک است. به زودی پیش درآمد عذاب را می بینید و باید منتظر عواقب آن باشید.

قوم به یونس گفتند: ای یونس، ما دعوت تو را نمی پذیریم و از تهدید تو نیز هراسی نداریم، اگر راست می گویی آن عذابی که ما را از آن می ترسانی بر ما نازل کن!

در این حال دریافتند که باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه نمایند. به همین منظور سر به کوهستان ها و دره ها و بیابان ها نهادند و با آه و ناله و گریه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بین مادران و اطفالشان، و میان حیوانات و بچه هایشان جدایی افکندند، ناله و فریاد آنان کوه و دشت را پر کرد و شیون مادران و غوغای چهار پایان در نشیب و فراز کوه و دشت پیچید!

صبر یونس لبریز شد، عرصه بر او تنگ آمد و چون از بحث خود نتیجه ای نگرفت، از آنان ناامید گشت و با خشم و ناراحتی دست از آنان شست و شهر و قوم خود را رها کرد، زیرا هر چه مردم را دعوت کرد، آنان ایمان نیاوردند و حجت و برهان او را نپذیرفتند و در آن تفکر و تامل نکردند. بدین ترتیب یونس فکر کرد که مسئولیت او به پایان رسیده است و آنچه انجام داده کفایت می کند، در صورتی که اگر یونس بر دعوت خود پافشاری و اصرار می کرد و با صبر بیشتر آن را پی گیری می کرد شاید در میان مردم نینوا افرادی پیدا می شدند که به او ایمان آورند و دعوت او را لبیک گویند و دل به حقیقت بسپارند، از کرده خود پشیمان گشته و توبه کنند، ولی یونس تاب نیاورد و به استقبال قضاء و نزول کیفر الهی از شهر خارج شد.


نزول عذاب بر قوم یونس(ع)

هنوز یونس از نینوا دور نشده بود که مردم اعلام خطر عذاب و پیش درآمد هلاکت خود را دیدند. هوای اطرافشان تیره و تار شد، رنگ رخسار آنها دگرگون گشت و اضطراب آنان را فرا گرفت و بیم و هراس بر آنها مستولی شد. در این حال دریافتند دعوت یونس حق و هشدارش صحیح بوده است و بدون تردید عذاب دامنشان را فرا می گیرد و سرنوشت عاد و ثمود و نوح همانگونه که شنیده بودند در مورد آنان نیز تکرار خواهد شد.

در این حال دریافتند که باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه نمایند. به همین منظور سر به کوهستان ها و دره ها و بیابان ها نهادند و با آه و ناله و گریه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بین مادران و اطفالشان، و میان حیوانات و بچه هایشان جدایی افکندند، ناله و فریاد آنان کوه و دشت را پر کرد و شیون مادران و غوغای چهار پایان در نشیب و فراز کوه و دشت پیچید!

در این حال خدا بال و پر رحمت خویش را بر سر آنان گشود و ابرهای عذاب خود را از فراز آنان کنار زد، توبه آنان را قبول کرد و به ناله آنان پاسخ داد، زیرا در توبه خود بی ریا و در ایمان خود صادق بودند و خدا هم عقاب را از آنان برداشت و عذاب خود را بر طرف ساخت و مردم نینوا با ایمان کامل و امنیت خاطر به خانه های خود بازگشتند و آرزو کردند که یونس به جمع آنان باز گردد و در بین آنان به عنوان پیغمبر و رسول، و رهبر و پیشوا زندگی کند.
اما یونس نینوا را ترک کرده و آن سرزمین را رها نموده بود و به راه خود ادامه داد تا به دریا رسید، آنجا عده ای را دید که قصد عبور از دریا را داشتند، لذا از آنان اجازه خواست که با آنان همسفر گردد و بر کشتی ایشان سوار شود. مردم خواست او را با آغوش باز پذیرفتند و او را ارج نهادند و به وی احترام گذاشتند، زیرا آثار بزرگواری و عظمت روح در سیمای او دیده می شد و پیشانی درخشانش از تقوا و پرهیزکاری او خبر می داد، اما کشتی هنوز از ساحل دور نشده بود و از خشکی فاصله زیادی نگرفته بود که دریا طوفانی شد و امواجی سهمگین کشتی را متلاطم ساخت و سرنشینان کشتی فرجام بدی را برای خود پیش بینی می کردند، چشم ها خیره شده بود و قلب ها به تپش و دست و پای افراد به لرزه در آمده بود و در این حال راهی جز سبک کردن کشتی به نظرشان نمی رسید. مسافرین با یکدیگر مشورت کردند که چه کنند، سپس به توافق رسیدند که قرعه بیاندازند و به نام هر کس افتاد او را به دریا بیافکنند. پس قرعه انداختند و به نام یونس در آمد، ولی به خاطر احترام و ارزشی که برای او قائل بودند، حاضر نشدند او را به دریا اندازند؛ پس بار دیگر قرعه را تجدید کردند، باز هم به نام یونس در آمد، اما این بار هم دریغ کردند که او را به دریا افکنند و برای سومین بار قرعه انداختند و این بار نیز قرعه به نام یونس در آمد.


یونس(ع) در شکم ماهی

یونس چون دید سه بار قرعه به نامش در آمد، دریافت که در این پیشامد سرّی نهفته است و خدا در این حادثه تدبیر و حکمتی دارد. سپس به اشتباه خود پی برد و دریافت که قبل از این که اجازه هجرت و ترک شهر و مردمش را داشته باشد و پیش از صدور امر الهی، قوم و دیار خود را ترک کرده است. به همین جهت خود را در میان دریا انداخت و جان خویش را تسلیم امواج خروشان دریا کرد و در اعماق دریا و در آغوش متلاطم امواج و ظلمت دریا فرو رفت.

در این هنگام خدا به ماهی بزرگی دستور داد یونس را ببلعد و او را در شکم خود مخفی سازد ولی نباید گوشت او را بخورد و استخوانش را بشکند، زیرا او پیغمبر خداست که دچار عجله و ترک اولایی شده و از تعجیل خود نادم و پشیمان است. سپس ماهی را وحی کرد یونس امانتی است در شکم تو و هر گاه خدا دستور داد باید او را سالم تحویل دهی.

یونس در شکم ماهی قرار گرفت و ماهی امواج را شکافت و در اعماق تیره دریا فرو رفت، عرصه بر یونس تنگ آمد و غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و در این حال از درگاه خدای یکتا استمداد طلبید و به یاور مصیبت زدگان و دادرس ستمدیدگان پناه آورد؛ خدایی که رحمان و رحیم، توبه پذیر و بخشنده گناهان است. یونس "در قعر دریا و تاریکی های آن فریاد برآورد: ای معبود سبحان، خدایی غیر از تو نیست. بار خدایا! تو منزهی و من درباره خود از ستمگرانم!"

خدا دعای یونس را به اجابت رساند و به ماهی فرمان داد که میهمان خود را در ساحل دریا بگذارد، زیرا که او کیفر مقدر و مدت حبسش را به پایان رساند. ماهی یونس را با بدنی لاغر و نحیف کنار ساحل انداخت، رحمت خدا او را دریافت و بوته کدویی بالای سرش رویید، یونس از میوه آن خورد و در سایه اش آرمید تا نیروی خود را باز یافت و به زندگی امیدوار شد.

یونس در شکم ماهی قرار گرفت و ماهی امواج را شکافت و در اعماق تیره دریا فرو رفت، عرصه بر یونس تنگ آمد و غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و در این حال از درگاه خدای یکتا استمداد طلبید و به یاور مصیبت زدگان و دادرس ستمدیدگان پناه آورد؛ خدایی که رحمان و رحیم، توبه پذیر و بخشنده گناهان است. یونس "در قعر دریا و تاریکی های آن فریاد برآورد: ای معبود سبحان، خدایی غیر از تو نیست. بار خدایا! تو منزهی و من درباره خود از ستمگرانم!"

سپس خدایتعالی به او وحی کرد " به شهر خود باز گرد و به جمع بستگان و طایفه خود بپیوند، زیرا آنها ایمان آورده اند، بت ها را کنار گذاشته و اکنون در جستجوی تو و منتظر بازگشت تو هستند."

یونس به شهر خود بازگشت و با تعجب دید آنهایی که به هنگام هجرت یونس به پرستش بت ها کمر بسته بودند، اکنون زبانشان به ذکر خدا باز شده است و خدای یکتا را سپاس و ستایش می کنند.

منبع: قصه های قرآن

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:17 بعد از ظهر

از لقمان حکیم بیاموزیم...

لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت، ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود. او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد.

او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد.

اوقات فراغت خود را به سکوت و تفکر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. (بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی که از راه شبانی معیشت خود را می گذراند.)

لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می کرد و هیچگاه اراده  خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی کرد. از کامیابی در دنیا مغرور و از ناکامی اندوهگین نمی شد و صبر و شکیبایی او به حدی بود که با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشک غم نیالود.

در اصلاح امور مردم و حل نزاع و مرافعه آنها سعی وافر داشت و هرگز به دو کس که با یکدیگر مخاصمه و منازعه یا مقاتله داشتند نگذشت، مگر آن که در میان ایشان اصلاح کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت.

در این شرایط بود که لقمان شایسته پوشیدن جامه حکمت شد و سپس در نیمروزی گرم که مردم در خواب قیلوله بودند جمعی از فرشتگان که لقمان قادر به رؤیت آنها نبود، نظر لقمان را در مورد خلافت و پیغمبری خدا جویا شدند.

لقمان در پاسخ فرشتگان گفت: اگر خدای متعال مرا به قبول این امر خطیر امر کند، فرمان او را با دیده منت خواهم پذیرفت و امید و یقین دارم که در آن صورت او مرا در این کار یاری خواهد کرد و علم و حکمتی که لازمه این وظیفه باشد به من عطا خواهد کرد و مرا از خطا و اشتباه حفظ می کند، ولی اگر اختیار رد یا قبول این امر با من باشد، از پذیرش این مسئولیت بزرگ عذر خواهم خواست و عافیت را اختیار می کنم.

چون فرشتگان علت امتناع لقمان از پذیرش این مسئولیت را جویا شدند، لقمان گفت: حکومت بر مردم اگر چه منزلتی عظیم دارد، ولی کاری بس دشوار است و در جوانب آن فتنه ها و بلاها و لغزشها و تاریکی های بیکرانی وجود دارد که هر کس را خدا به خود واگذارد گرفتار آن شود و از صراط مستقیم و راه رستگاری منحرف گردد و هر کس از آنها برهد به فلاح و رستگاری نائل خواهد شد.

خواری و گمنامی دنیا در برابر عزت و بزرگواری آخرت گوارا است ولی اگر هدف کسی جاه و جلال دنیوی باشد، دنیا و آخرت هر دو را از کف خواهد داد، زیرا عزت و نعمت دنیا موقت و عاریه است و چنین کسی به نعمت و عزت جاودان اخروی نیز دست نخواهد یافت.

فرشتگان که به عقل سرشار لقمان پی بردند او را تحسین کردند و خدای تعالی او را مورد لطف و عنایت قرار داد و سرچشمه  حکمت خود را بر لقمان روان ساخت تا سیل حکمت و نور معرفت بر زبان و بیان لقمان جاری گردد و تشنگان حقیقت را در خور استعدادشان از زلال معرفت و حکمت خود سیراب سازد و در این میان فرزند برومند لقمان که نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت گرچه نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت.

نصایح لقمان به فرزندش

سعی لقمان بر این بود که در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت: فرزندم همیشه شکر خدا را به جای آور، برای خدا شریک قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است.

فرزندم: اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند کوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و کیفر آن خواهی رسید.

فرزندم: نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محکم گردد و از ارتکاب فحشا و منکر مصون باشی و چون به حد کمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزکیه روح دعوت و رهبری کن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شکیبا باش.

فرزندم: نسبت به مردم تکبر مکن و به دیگران فخر مفروش که خدا مردم خودخواه و متکبر را دوست ندارد.

خود را در برابر ایشان زبون مساز که در تحقیرت خواهند کوشید، نه آنقدر شیرین باش که ترا بخورند و نه چندان تلخ باش که به دورت افکنند.

فرزندم: در راه رفتن نه به شیوه ستمگران گام بردار و نه مانند مردم خوار و ذلیل، و به هنگام سخن گفتن آهسته و ملایم سخن بگو زیرا صدای بلند، بیرون از حد ادب و تشبه به ستوران - ستوران- است.

فرزندم: از دنیا پند بگیر و آن را ترک نکن که جیره خوار مردم شوی و به فقر مبتلا گردی و تا آنجا خود را در بند و گرفتار دنیا نکن و در اندیشه سود و زیان آن فرو مرو که زیانی به آخرت تو برسد و از سعادت جاودان بازمانی!

فرزندم: دنیا دریای ژرف و عمیقی است که دانشمندان فراوانی را در خود غرق کرده است پس برای عبور از این دریا، کشتی از ایمان و بادبانی از توکل فراهم کن و برای این سفر توشه ای از تقوی بیندوز، و بدان و آگاه باش که اگر از این راه پر خطر برهی، مشمول رحمت شده ای و اگر در آن دچار هلاک شوی به غرقاب گناهانت گرفتار گشته ای.

فرزندم: در زندان شب و روز زمانی را برای کسب علم و دانش منظور کن و در این راه با دانشمندان همدم و همراه شو و در معاشرت با آنها شرط ادب را رعایت کن و از مجادله و لجاج بپرهیز تا تو را از فروغ دانش خود محروم نسازند.

فرزندم: هزار دوست اختیار کن و بدان که هزار رفیق کم است و یک دشمن میندوز و بدان که یک دشمن هم زیاد است.

فرزندم: دین مانند درخت است. ایمان به خدا آبی است که آن را می رویاند. نماز ریشه آن، زکات ساقه آن، دوستی در راه خدا شاخه های آن، اخلاق خوب برگ های آن و دوری از محرمات، میوه آن است. همانطور که درخت با میوه ی خوب کامل می گردد، دین هم با دوری از اعمال حرام تکمیل می شود.

لقمان از دیدگاه امام صادق علیه السلام

از امام صادق علیه السلام سؤال کردند خدا چه حکمتی به لقمان داد که از او در قرآن یاد شده است؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند حکمتی که به لقمان داده شده بود نه مال بود و نه مقام و طایفه و نه هیکل و زیبایی، بلکه او مردی بود در کار خدا نیرومند، در راه او پرهیزکار، ساکت، با وقار، دقیق، آینده نگر، تیزبین و پند آموز. او روزها نمی خوابید و همیشه بر اعمال خود کنترل و نظارت دقیق داشت.

از ترس گناه هیچگاه نمی خندید، غضب و شوخی نمی نمود، خداوند به او اولاد زیادی بخشید و در حالی که همه آنها قبل از وی جان سپردند با صبر و شکیبایی مصائب را تحمل کرد و به رضای خدا راضی بود و برای هیچ یک اشک بر دیدگان جاری نکرد.

هر گاه به دو نفر که اختلاف و یا نزاع داشتند برخورد می کرد میان آنان صلح و صفا برقرار می ساخت و آتش کینه و عداوت را در آنها خاموش می ساخت.

لقمان از دیدگاه مفسرین

دسته ای از مفسرین معتقدند او پیامبر بوده ولی اغلب او را حکیمی فرزانه دانسته اند. در سیاهی چهره او تردیدی نیست ولی حکمت بی نظیرش، سیرت او را بسیار منور کرده بود. کسی از او پرسید مگر تو همدوش ما گوسفند چرانی نمی کردی چه شد که به این مقام و منزلت رسیدی؟

لقمان پاسخ داد: خدا را شناختم، امانت را حفظ کردم، راست گفتم و از حرف بی فایده و بی مورد پرهیز کردم.

بعضی گفته اند او پسر خواهر ایوب بوده و بعضی دیگر او را پسر خاله ایوب معرفی کرده اند و عده ای دیگر او را از عمو زادگان ابراهیم علیه السلام دانسته اند.

نمونه هایی از حکمت لقمان

لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید، زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد.

روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد. خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت: چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟ لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است، به آرامی و با احتیاط گفت: واضح است که من تلخی و ناگواری این میوه را به خوبی احساس کردم اما سالهای متمادی من از دست پر برکت شما، لقمه های شیرین و گوارا  را گرفته ام، سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم.

خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شکیبایی بیاراست.

روزی دیگر خواجه لقمان در سرایی، سفره ای گسترده بود و میهمانان خود را در سایه جود و کرمش پذیرایی می کرد. لقمان که در خدمت میهمانان و تهیه وسایل رفاه ایشان سعی وافر داشت از شنیدن سخنان بیهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتی بود تا عادت زشت آنها را گوشزد کند و در اصلاح و تهذیب آنها گامی بردارد. در این هنگام گروهی از میهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندی ذبح کند و غذایی از بهترین اعضاءِ گوسفند مهیا سازد. لقمان غذایی لذیذ  از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد میهمانان آورد. روزی دیگر خواجه امر کرد، از بدترین اعضاءِ گوسفند، غذایی آماده سازد، لقمان بار دیگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهیا کرد.

خواجه با تعجب پرسید: چگونه است که این دو عضو گوسفند هم بهترین و هم بدترین هستند؟ لقمان پاسخ داد: این دو عضو مهمترین اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانکه اگر دل سرشار از نیت خیر و زبان گویای حکمت و معرفت و حلاّل مشکلات و مسایل مردم باشد، این دو عضو بهترین اعضاء هستند و هر گاه دل بداندیش و پست نیت باشد، زبان گویای غیبت و تهمت و محرک فتنه و فساد، هیچیک از اعضا، بدتر و زیان بارتر از این دو عضو نخواهد بود.

لقمان نیک و بد هر کاری را مشروط به رضای وجدان و خشنودی خداوند می دانست و تمجید و تحسین خلق را هدف خود قرار نمی داد و از خرده گیری و عیبجویی آنها نیز هراسی نداشت و این موضوع را نیز همواره به فرزند خود گوشزد می نمود، تا روزی به جهت اطمینان خاطر، تصمیم گرفت این حقیقت را نزد پسر خود مصور سازد.

لقمان به فرزند خود گفت: مرکب را آماده ساز و مهیای سفر شو. چون مرکب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پیاده دنبال خود روان کرد. در این حال گروهی که در مزارع خود مشغول کار بودند آنها را نظاره کردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلی، خود سواره است و کودک معصوم را پیاده به دنبال می کشد.

سپس لقمان خود از مرکب پیاده شد و پسر را سوار بر مرکب کرد تا به گروهی دیگر از مردم رسید، این بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بی ادب و بی تربیتی، پدر پیر و ضعیف خود را پیاده گذاشته و خود با نیروی جوانی و تنومندی بر مرکب سوار است. حقا که در تربیت او غفلت شده است.

در این حال لقمان نیز همراه فرزند خود سوار مرکب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسیدند، مردم این قوم چون آنها را دیدند گفتند: عجب مردم بی رحمی، هر دو چنین بار سنگینی را بر حیوان ناتوان تحمیل کرده اند و هیچ یک زحمت پیاده روی را به خود نمی دهند. در این هنگام لقمان و پسر هر دو از مرکب پیاده شدند و راه را پیاده ادامه دادند تا به دهکده ی دیگری رسیدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نکوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگرید، پیر سالخورده و جوان خردسال هر دو پیاده در پی مرکب می روند و جان حیوان را از سلامت خود بیشتر دوست دارند.

چون این مرحله از سفر نیز تمام شد لقمان با تبسمی معنی دار به فرزند خود گفت: حقیقت را در عمل دیدی، اکنون بدان که هیچگاه خشنودی تمام مردم و بستن زبان آنها امکان پذیر نیست؛ پس خشنودی خداوند و رضای وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسین و تمجید یا توبیخ و نکوهش دیگران توجهی نکن.

لقمان همواره رعایت اعتدال و میانه روی را از شروط کامیابی و موفقیت در امور زندگی می دانست و رعایت این اصل را در کلیه شئون زندگی لازم و ضروری می شمرد و معتقد بود افراط و تندروی می تواند لذت ها را به آلام و عادت ها را به آلودگی تبدیل کند. لقمان برای درک صحیح این موضوع، با بیانی جالب و منطقی، فرزند خود را چنین نصیحت کرد:

فرزندم این نصیحت پدر را همواره آویزه گوش خود کن و در زندگی همواره لذیذترین غذاها را میل کن و فاخرترین جامه ها را بپوش و در بهترین بستر بیارام و از زیباترین زنان ، انتخاب کن .

فرزند لقمان از نصایح پدر سخت متعجب شد، زیرا پدر که همواره او را به اعتدال و اقتصاد در امور زندگی تشویق می کرد، این بار او را به افراط و تن پروری ترغیب می نمود. لذا علت  را از پدر خویش جویا شد. لقمان گفت: منظور من از این سخن آن بود که اگر زمانی برای برآوردن  حاجت خود اقدام کنی که ضرورت و شدت آن به اوج خود رسیده باشد، از ساده ترین آنها عالی ترین مراتب لذت را خواهی برد.

اگر هنگامی برای خواب و استراحت اقدام کنی که بی خوابی حواس و قوای تو را تحت تأثیر و تسخیر خود قرار داده باشد، در این حال پاره خشتی بهتر از بالش پَر و بستری زبر و خشن خوشآیندتر از ملایمترین آنها خواهد بود.

فرزندم اگر زمانی بر سر سفره بنشینی که گرسنگی، صبر و طاقت از تو بریده باشد، ساده ترین غذاها برای تو لذیذتر از طعام پادشاهان خواهد بود. اگر نیاز تو به جامه تازه مبرم باشد و لباس پیشین قابل استفاده نباشد، جامه کرباس از خلعت شاهانه برای تو برازنده تر خواهد بود...

مریدی خلاصه معرفت و روح حکمت لقمان را جویا شد وی گفت: خلاصه معرفت و روح حکمت من آن است که از امور زندگی آنچه به عهده خالق است، تکلف و زحمتی بر خود روا نمی دارم و آنچه به عهده من است در آن سستی و کوتاهی نمی کنم.

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:16 بعد از ظهر

ادریس (ع)

از پیامبران الهی است که نامش فقط دو بار در قرآن یاد شده است ( مریم، 56؛ انبیاء، 85).

طبری می نویسد او جد پدر نوح (ع) بوده و اسمش در تورات اخنوخ است. بعضی نام او را با کلمه درس هم ریشه می دانند. او اولین کسی  است که با قلم نوشته و خیاطی کرده است و گفته اند خداوند به او نجوم و حساب و هیأت آموخت.

گفته شده که ادریس همانند عیسی (ع) در حالی که زنده بود به آسمان ششم فرا برده شد . بعضی نیز گفته اند که این رفعت (فرا بردن) مکانی نبوده، بلکه معنوی بوده است.

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:15 بعد از ظهر

اشاره:

صداقت، از ارزشمندترین ویژگی های یک انسان کامل است.

صداقت، نیت پاک انسانی را عیان می کند که مشتاق سعادت است...

 

صداقت از دیدگاه قرآنی

 

«مِنَ المُومِنینَ رجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلیهِ فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَهُ وَ مِنهُم من یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلاً:

در میان مومنان، مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. (احزاب/ 23)

 

صداقت از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام)

امام علی علیه السلام:

«الصدقُ اقوی دَعائِِمِ الایمان: راستی قوی ترین رکن ایمان است.»

امام کاظم علیه السلام:

«مَن صَدَقَ لِسانُهُ زَکی عَمَلُهُ: کسی که زبانش راست بگوید، کردارش پاک می شود.»

امام صادق علیه السلام:

«لاتَنظروُا الی طولِ رُکُوع الرَّجُل وَ سجودِهِ، فَانَّ ذلکَ شَی قَد اعتادَهُ وَ لَو تَرَکَهُ استَوحَشَ لِذلِکَ و لکنَّ انظرُوا الی صدقِ حَدیثه و اَداء اَمانَته: (برای شناخت تدین افراد) به طولانی شدن رکوع و سجده او نگاه نکنید، چرا که به آن عادت کرده و اگر ترکش کند، وحشت زده می شود؛ لیکن به راستگویی و امانتداری او توجه کنید.»

 

صداقت از نگاه بزرگان

 

 

حکایت اول

کسی از رسول خدا پرسید: عملی که انسان را بهشتی می کند چیست؟ فرمود: راستگویی، زیرا هنگامی که انسان راست بگوید نیکوکاری می کند و هنگامی که نیکوکاری کند ایمان آورده و هنگامی که ایمان بیاورد، داخل بهشت می شود.

عرض کرد: ای رسول خدا! عملی که انسان را دوزخی می کند چیست؟ فرمود: دروغ است، هنگامی که دروغ بگوید کار بد انجام می دهد و هنگامی که کار بد انجام دهد، کافر شده و هنگامی که کافر شود، داخل دوزخ می گردد.

 

حکایت دوم

استاد ابوعلی گفت: صدق آن بود که از خویشتن آن نمایی که باشی یا آن باشی که نمایی.

 

حکایت سوم

این نوشته بر دیوار جنوبی کاخ آپادانا به فرمان داریوش کنده شده است: خدا این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ حفظ نماید. از این سخن دانسته می شود که داریوش، از سه چیز بر کشورش بیم دارد: دشمن، خشک سالی، دروغ.

 

حکایت چهارم

فرزند عارف بزرگ شیخ محمد جواد انصاری همدانی نقل می کند که: یک روز، یک بازاری، خدمتشان آمد و گفت: یک تیرگی در من ایجاد شده و نمی توانم نمازم را با توجه بخوانم. برای اصلاح آن چه کنم؟

ایشان فرمود: برای این است که در فلان معامله ای که کردی دروغ گفتی! برو استغفار کن و آن را جبران کن.»

 

اثرات مثبت صداقت

 

1. پایه و اساس هرگونه پیشرفت معنوی و مادی در اجتماع، اعتماد متقابل برخاسته از صدق و راستی است.

2. صداقت و راستی به انسان آبرو و شخصیت می دهد؛ در حالی که دروغ، مایه رسوایی و بی آبرویی است.

3. صدق و راستی و امانت به انسان شجاعت و شهامت می بخشد؛ در حالی که انسان دروغگو و خائن، همیشه در ترس به سر می برد؛ چرا که شاید دروغ و خیانت او نمایان شود.

4. راستگویی، انسان را از بسیاری از گناهان نجات می دهد؛ چرا که می داند اگر خلافی انجام دهد به گناه خود اعتراف می کند؛ پس گرد گناه نمی رود.

 

ما درس صداقت و صفا می خوانیم                    آئین محبت و وفا می دانیم

زین بی خردان سفله ای دل! مخروش                کانها همه می روند و ما می مانیم

                                                                                                                                       (ملک الشعراء بهار)

 

زیان های روانی دروغ

1.ناراحتی درونی

از جمله زیان های روانی که از ناحیه دروغ، نصیب دروغگو می شود، ناراحتی درونی است. دروغگویی که می خواهد دروغ او کشف نشود، پیوسته در ناراحتی است تا مبادا سخن کنونی اش با سخن گذشته اش تناقض داشته باشد.

 

2. فراموشی

فراموشی نیز یکی از بیماری های روانی است که دروغگو بدان گرفتار می شود. دروغ، وجود واقعی در خارج و در مغز ندارد و واقعیت دروغ همان جعل می باشد. اموری که در ذهن وجودشان تابع جعل و اراده است، مادامی که مورد اراده هستند وجود جعلی آن ها محفوظ است. همان اندازه که غفلتی پیدا شد، وجود جعلی معدوم می شود و در مغز هم بقا ندارد. در نتیجه یادآوری آن دشوار است و احتیاج به جعل دومی دارد. بنابراین دروغ نمی تواند برای خود، در حافظه جایی باز کند که محو نشود.

 

 3. نومیدی

وقتی دروغی از دروغگویی کشف شود، نومیدی بر او مسلط خواهد شد و کسی که نومیدی بر او حکومت کند، سرانجامش معلوم نیست.

 

4. پرده دری و بی شرمی

اگر کشف دروغ، روحیه دروغگو را متزلزل نکند و او همچنان به دروغگویی ادامه دهد، کشف های پی در پی، شرم را از او می برد و وی را دروغگوی ماهری می سازد که دیگر، از آن که عیبش آشکار شود، ترس و واهمه ای ندارد.

 

5. سوء ظن

زیان روانی دیگری که ممکن است بر اثر دروغ، نصیب دروغگو شود، سوءظن به مردم است. این بیماری روانی بر اثر دو چیز در دروغگو، پدید می آید: یکی آن که چون خودش بر خلاف حقیقت سخن می گوید، درباره دیگران هم، همین نظر را پیدا می کند. دومین چیزی که ممکن است موجب سوءظن دروغگو به دیگران شود، عکس العمل آنهاست. او وقتی می بیند دیگران نسبت به او، خوش بین نیستند و سلب اعتماد کرده اند، در او هم چنین حالتی پیدا می شود تا به آنها بدبین شود و از آن ها سلب اعتماد کند.

 

6. چاپلوسی

از چیزهایی که از دروغ می زاید، تملق و چاپلوسی است.

دروغگو برای آن که سخنش پذیرفته گردد، به هر وسیله ای متوسل می شود، برای صحت سخن تاکیدها می آورد، سوگندها می خورد و تملق شنونده را می گوید تا مبادا تکذیبش کند و آبرویش را در پیش دیگران ببرد.

 

 

تحریف

تحریف نیز از مصادیق دروغ است. تحریف بر سه دسته تقسیم می شود:

یکی آن که انسان سخن کسی را دگرگونه نقل کند.

دیگر آن که از خویش بر سخن او بیفزاید.

سوم آنکه از سخن او کم کند و باقی مانده را منحصراً به او نسبت دهد، نه آن که قسمتی از سخن کسی را نقل کند.

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:14 بعد از ظهر

نقش میان وعده ها در سلامت دانش آموزان


بسیاری از الگوهای رفتاری بزرگسالان و عادات غذایی آن ها، در سنین کودکی شکل می گیرد و در سنین بزرگسالی کمتر قابل تغییر است. با توجه به این که کیفیت و کمیت الگوی غذایی نقش بسزایی را در سلامت و یا بروز بیماری های مختلف ایفا می کند، پس توجه به چگونگی شکل گیری عادات و الگوی مصرف غذایی کودکان، می تواند حائز اهمیت باشد.

در سنین قبل از مدرسه علایق غذایی کودکان منحصراً تحت تاثیر محیط خانواده است؛ ولی به محض ورود به مدرسه ، کودکان از محیط خانه دور شده و ساعاتی از روز را در مدرسه و جدا از خانواده در کنار همسالان سپری می کنند ، بنابراین عادات و انتخاب های غذایی آن ها کم کم تغییر کرده و تحت تاثیر محیط و شرایط جدید قرار می گیرد.

از آن جایی که کودکان ، وعده های غذایی اصلی ( صبحانه ، ناهار و شام ) را اکثراً در خانه و با حضور والدین مصرف می کنند، الگوی غذای اصلی آنها بیشتر تابع خانواده است؛ ولی میان وعده ها، یا در محیط مدرسه همراه با دوستان و همسالان و یا در ساعاتی از روز و غالباً بدون حضور والدین خورده می شوند. به عبارتی نقطه ی شروع اختلاف بین الگوی غذایی والدین با کودکان از همین میان وعده ها و مواد غذایی و خوراکی هایی است که درآن زمان صرف می شود. دراین ارتباط در مطالعه ای مشاهده شده که بین نوجوانان با مادران و پدرانشان درمصرف برخی از مواد غذایی اعم از انواع تنقلات،غذاهای آماده FAST FOOD))، سس مایونز، و نوشابه های گازدار اختلاف وجود دارد و دفعات مصرف نوجوانان بیش تر از هر یک از والدینشان است.

با توجه به این که سهم میان وعده ها در تامین انرژی و مواد مغذی ضروری ، به ویژه برای دانش آموزان حائز اهمیت است با این حال، متاسفانه بسیاری از آن ها در این وعده ها، خوراکی ها و مواد غذایی ای را می خورند که حاوی انرژی بالا و مواد مغذی پایین هستند و بخش عمده ای از میان وعده ها را چربی ومواد قندی ساده تشکیل می دهد. این نوع خوراکی ها باعث ایجاد یک حس سیری کاذب درکودکان شده، بدون اینکه نیازهای تغذیه ای لازم را تامین کنند و در صورتی که در زمان های نامناسب در طی روز صرف شوند، علاوه بر این که اشتهای کودکان را برای خوردن وعده های اصلی ( که از نظر تغذیه ای کامل تر هستند) از بین می برند، بلکه به مرور زمان باعث ایجاد کمبودهای تغذیه ای در آن ها می شوند، همچنین به خاطر داشتن انرژی زیاد، سبب تجمع انرژی در بدن و به دنبال آن بروز مشکل اضافه وزن و چاقی در کودکان می گردند.

مطالعات مختلف در دنیا نشان می دهند که، شیوع اضافه وزن و چاقی در کودکان و نوجوانان کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه رو به افزایش است و یکی از عوامل مهم و موثر در بروز این مشکل، کیفیت و کمیت الگوی وعده ها و میان وعده های مصرفی روزانه است.

مواد غذایی ای مثل انواع پفک ، چیپس، شکلات، شیرینی ها، پیراشکی ، نوشابه های گازدار، آب میوه های صنعتی، انواع ساندویچ های سوسیس، کالباس، همبرگر آماده و پیتزا، که متاسفانه به دلایل مختلف تقاضای مصرف آن ها در بین کودکان و نوجوانان بالاست، همگی جزو خوراکی ها و غذاهایی هستند که انرژی زیاد داشته ولی از لحاظ تفذیه ای کم ارزش هستند و بجز تامین میزان زیادی انرژی و بر طرف کردن حس گرسنگی، کمکی به برآورده شدن سایر نیازهای رشد و سلامت دانش آموزان نمی کنند؛ حال آن که استفاده از مواد غذایی مفید و مناسب در میان وعده ها ، به خوبی بخشی از نیاز رشد و سلامت تغذیه ای دانش آموزان را تامین می کنند.

 

تحقیقات مختلف نشان می دهند که، گنجاندن یک میان وعده ی مناسب و مغذی در برنامه ی غذایی روزانه دانش آموزان می تواند بر حافظه ی کوتاه مدت، میزان توانایی یادگیری و به دنبال آن پیشرفت تحصیلی آن ها تاثیر مثبت داشته باشد.

میان وعده ی مناسب برای دانش آموزان در مدرسه و یا خانه باید شامل مواد غذایی و خوراکی هایی باشد که جزو گروه هایی اصلی غذایی هستند. چند نمونه از انواع میان وعده های مفید و مغذی برای دانش آموزان عبارت اند:

* میوه های تازه ی فصل مثل سیب، پرتقال، نارنگی، موز و...

* آب میوه های تازه و طبیعی که می توان آن ها را در خانه از میوه های تازه تهیه کرد ( البته مصرف خود میوه به خاطر داشتن فیبر غذایی مفیدتر است.)

* انواع سبزی ها مثل هویج، خیار، گوجه فرنگی و ...

* میوه های خشک مثل کشمش، خرمای خشک، توت خشک، انجیر خشک، انواع برگه ها و ... این خوراکی ها علاوه بر داشتن مواد قندی طبیعی حاوی برخی از انواع ویتامین ها و املاح معدنی هستند.

* انواع مغزها مثل گردو، بادام، پسته شامی و ... که حاوی پروتئین گیاهی مرغوب و چربی مفید هستند و هم چنین میزانی از ویتامین ها و املاح معدنی را دارا می باشند.

* شیر که می تواند به همراه بیسکویت های ساده و یا کیک های ساده ی خانگی میل شود.

* ساندویچ های نان و پنیر و گردو، نان و پنیر و گوجه فرنگی، نان و تخم مرغ آبپز و گوجه فرنگی و...

در کودکانی که دچار اضافه وزن نیستند می توان از مقداری کره یا خامه ی پاستوریزه نیز در تهیه ی انواع ساندویچ استفاده کرد.

* ساندویچ مرغ، همبرگرخانگی ، انواع کوکو یا کتلت که در خانه تهیه می شوند به همراه سبزیجاتی مثل گوجه فرنگی و کاهو.

لذا اقدام لازم در جهت فراگیری و آگاهی از نیازهای غذایی دانش آموزان، اصلاح رفتارهای تغذیه ی نامطلوب ، همچنین توصیه های کاربردی لازم و مناسب برای بهبود شیوه ی تغذیه ی آن ها در برنامه های آموزشی ، بیان نقش و اهمیت تغذیه در یادگیری و درک مطالب، اهمیت صرف صبحانه، آگاهی از گروه های مختلف غذایی و ارزش آن ها، تشویق به خوردن شیر و لبنیات و انواع سبزی و میوه ها، بیان آثار زیان بار مصرف شکلات، شیرینی و تنقلات غذایی کم ارزش؛ و ... تاثیر فزاینده ای در بهبود تغذیه ی دانش آموزان و سلامت آن ها دارد.

هم چنین برنامه ریزی مناسب در جهت ایجاد یک بوفه ی غذایی سالم در مدرسه، همراه با آموزش دانش آموزان و آگاهی آن ها در مورد غذای سالم، ضرورت دارد. بوفه های مذکور باید براساس نیازهای غذایی دانش آموزان نسبت به عرضه ی مواد غذایی سالم اقدام کنند. بدیهی است عرضه ی موادی، مانند انواع پفک، یخمک، نوشابه، آدامس، شکلات و هر گونه محصول بدون بسته بندی، پروانه ی ساخت، کد بهداشتی، و تاریخ مصرف گذشته، مانع از تحقیق اهداف مذکور است؛ از این رو لازم است ضمن برخورد فعالانه با بوفه ی مدارس در این گونه مواقع، نسبت به آموزش مسئولان بوفه و تشویق آن ها به عرضه ی موادی مانند ساندویچ نان و پنیر، نان و تخم مرغ، شیر، بیسکویت، خرما، و انواع میوه نظیر؛ سیب و گلابی، نارنگی و پرتقال اقدام شود.

خرید کتاب از فروشگاه اینترنتی تبیان:

 

تنظیم برنامه غذایی در دوران های مختلف زندگی - ناشر: تیمورزاده – طبیب

رشد و نمو تغذیه - ناشر: حیان

راهنمای غذاهای مغذی بدون قند، چربی، نمک - ناشر: سالمی

 

 

منبع: دنیای تغذیه شماره 21

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:13 بعد از ظهر

تحقیقات جدید نشان می‌ دهد کودکانی که در سنین دو تا پنج سالگی صبحانه نمی ‌خورند، در مقایسه با کودکانی که هر روز صبحانه می ‌خورند، تقریباً چهار برابر بیشتر احتمال دارد تا مبتلا به پوسیدگی دندان شوند.  تحقیقات قبلی نشان می‌ دهد که کودکانی که در خانواده‌های فقیر زندگی می‌ کنند، کمتر احتمال دارد تا در صورت پوسیدگی دندان به پزشک مراجعه کنند و تعداد دندان‌های خراب درمان نشده در آنها بیشتر است و کودکانی که در خانواده‌های فقیر زندگی نمی ‌کنند اما از صبحانه خوردن فرار می ‌کنند و همچنین میوه و سبزی مصرف نمی‌ کنند، بیشتر احتمال دارد تا نسبت به کودکان فقیر دچار پوسیدگی شوند.

در مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌های مریلند با مطالعه و جمع‌ آوری اطلاعات از بیش از چهار هزار کودک دریافتند، تنها 23 درصد از کودکانی که هر روز صبحانه می‌ خورند، دچار پوسیدگی دندان می ‌شوند در حالی که کودکانی که از صبحانه خوردن فرار می ‌کنند 34 درصد آنها دچار پوسیدگی می‌ شوند، 18 درصد از کودکانی که حداقل پنج وعده از میوه و سبزی در روز استفاده می ‌کنند، دارای دندان‌های خراب هستند در صورتی که 26 درصد از کودکانی که کمتر از این مواد استفاده می ‌کنند، به خرابی دندان مبتلا می ‌شوند.

محققان می ‌گویند نوجوانانی که از صبحانه خوردن فرار می ‌کنند، بیشتر احتمال دارد تا در طول روز اسنک‌هایی (اسنک میان وعده ای است که موقتاً گرسنگی فرد را برطرف می سازد و انرژی مختصری برای انجام کار فراهم می کند، در واقع اسنک نوعی غذای مختصر می باشد.) که سرشار از قند است مصرف کنند.

                                                                                                                                           منبع: هفته نامه سلامت

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:12 بعد از ظهر
هر ستاره دنباله دار، هسته ای متشکل از یخ و غبار (موسوم به گلوله برفی کثیف) دارد که پهنای آن حدود 20 کیلومتر (12 مایل) است. هنگامیکه این ستاره به خورشید نزدیک می گردد، هسته اش تبخیر شده و سری درخشان و دنباله ای طولانی شکل می گیرد.

بخش اعظم میلیاردها ستاره دنباله دار منظومه شمسی، در محدوده های دور دست آن قرار دارند، اما مدار بعضی از این ستارگان از نزدیکی خورشید عبور می کند و این امر موجب می شود تا شب هنگام در آسمان بخوبی دیده شوند.

تمام منظومه شمسی ما از جمله دنباله دارها حدود4.5 میلیون سال پیش از رمبیدن یک توده ی بزرگ ابر و گاز به وجود آمد.این توده ابتدا به آرامی می چرخید ولی هر چه رمبش ادامه پیدا کرد ،چرخش سریعتر شد و دمای آن بالا رفت.(درست مثل این که یک اسکیت باز با جمع کردن دستانش سریعتر می چرخد). این چرخش سریع از ریختن همه ی مواد به داخل هسته جلوگیری کرد.در عوض این ابر و مواد موجود در آن به شکل یک صفحه ی تخت متراکم گشت.در همین زمان دمای هسته ی این ابر بالا رفت تا آن جا که همجوشی هسته ای آغاز گشت و بدین گونه خورشید به وجود آمد. با وجود این مناطق خارجی این صفحه کاملا سرد بود .به علت کم بودن دما دانه های یخ شکل گرفتند و با تجمع آن ها توده های یخی با بزرگی چند کیلومتر شکل گرفتند،و توده های بزرگتر نیز سیاره ها را شکل دادند.

پهنای هسته یک ستاره دنباله دار فقط چند کیلومتر می باشد، اما دنباله آن بسیار طولانی است. ستاره دنباله دار عظیمی که در سال 1843 دیده شد، دارای دنباله ای بطول 330 میلیون کیلومتر (205 میلیون مایل) بود. چگالی این دنباله ها حتی از بهترین خلئی که در شرایط آزمایشگاهی در روی زمین ایجاد شده، کمتر است.

چرا ستاره های دنباله دار دنباله دارند؟

دنباله ی یک دنباله دار بارزترین مشخصه آن است. همچنانکه دنباله دار به خورشید نزدیک تر می شود دم درخشانی در امتداد آن و در جهت مخالف خورشید گسترش می یابد. در فاصله ای زیاد از خورشید هسته دنباله دار ها سرد و مواد داخل آن منجمد می باشند. با نزدیک شدن به خورشید باد های شدید خورشیدی قسمتی از هسته را تصعید می کنند که این مواد کما را تشکیل می دهند. فعل و انفعالاتی که باد های خورشیدی روی کما انجام می دهند باعث به وجود آمدن هسته می شوند. ساختار شیمیایی کما مواد تشکیل دهنده دنباله را تعیین می کند. ممکن است به نظر آید که دنباله داری دم ندارد ولی واقعا این طور نیست بلکه دنباله آن قدر شفاف است که دیده نمی شودولی دانشمندان با استفاده از فیلتر های مخصوص قادر به دیدن آن ها هستند.مثلا دم دنباله دار هیل پاب(1997)به راحتی در نور مرئی دیده می شد ولی عکس هایی که با فیلترتهییه شده بودند وجود تعدادی دنباله تشکیل شده از غبار و گاز های یونیده را نشان دادند.

انواع دنباله ها:

دو نوع دنباله وجود دارد:غبار و گاز یونیده.یک دم تشکیل شده از غبار محتوی ذراتی به بزرگی ذرات موجود دردود می باشد.این نوع دم هنگامی تشکیل می شود که یک باد خورشیدی مقداری ماده از کما جدا می کند.چون این ذرات بسیار کوچکند با کوچکترین نیرویی جابجا می شوند در نتیجه این دنباله ها مامولا پخش و خمیده اند.دنباله های گازی وقتی تشکیل می شوند که نورخورشید مقداری از مواد کما را یونیده می کند و سپس یک باد خورشیدی این مواد یونیده را از کما دور میکند.دنباله های یونی معمولا کشیده تر و باریک ترند.هر دوی این دنباله ها ممکن است تا میلیون ها کیلومتر در فضا پراکنده شوند.وقتی که دنباله دار از خورشید دور میشود دم و کما ازبین میروند و فقط مواد سرد و سخت درون هسته باقی می مانند.تحقیقات راجع به ستاره دنباله دار هیل پاب وجود نوعی دم رانشان داد که شبیه دنباله های تشکیل شده از غبار بود ولی از سدیم خنثی تشکیل شده بود.(همان طور که گفتیم مواد موجود در هسته نوی کما و دنباله را تعیین می کنند).

دنباله دار ها از کجا می آیند؟

دنباله دار ها در دو جا به طور بارز یافت می شوند :کمر بند کوییپر و ابر اورت.دنباله دار های کوتاه مدت معمولا از ناحیه ای به نام کمربند کوییپر می آیند.این کمربند فراتر از مدار نپتون قرار گرفته است.اولین جرم متعلق به کمربند کوییپر در سال 1922 کشف شد.این اجسام معمولا کوچک هستند و اندازه ی آن ها از 10 تا 100 کیلومتر تغییر می کند.طبق رصد های هابل حدود 200میلیون دنباله دار در این ناحیه وجود دارد که گمان می رود از ابتدای تشکیل منظومه ی شمسی بدون تغییر مانده اند.دنباله دار های با تناوب طولانی مدت از ناحیه ای کروی متشکل از اجرام یخ زده به نام ابر اورت سرچشمه می گیرند.این اجرام در دورترین قسمت منظومه ی شمسی قرار دارند و از آمونیاک منجمد ، متان ، سیانوژن ، یخ آب و صخره تشکیل شده اند.معمولا یک اختلال گرانشی باعث راه یافتن آن ها به داخل منظومه ی شمسی می شود.

مسیر حرکت دنباله دارها

مدار سیارات نزدیک به دایره است حال آن که مدار دنباله دار ها به شدت بیضوی است. به علت تاثیرات گرانشی دنباله دار ها در حضیض سریعتر حرکت می کنند تا در اوج.دنباله دار ها از مدت چرخششان یه دور خورشید طبقه بتدی می شوند: دنباله دار ها بامدت تناوب کوتاه و متوسط-مانند هالی با دوره تناوب 76 سال- بیشتر در بین خورشید و پلوتون به سر می برند.این دنباله دارها ابتدا در کمربند کوییپر هستند ولی نیروی گرانش یکی از سیارات به خصوص مشتری آن ها را نزدیک خورشید می راند و دوره تناوب آن ها کمتر از 200 سال است.(شومیکر-لوی 9 یکی از این دنباله دارها بود که عاقبت در مشتری سقوط کرد). دنباله دار های بلند مدت با تناوبی بیش از 200 سال که بیشتر در ابر اورت هستند. هیل پاب نمونه ای از این دنباله دار ها است که تناوبی برابر با4،000 سال دارد.

ستارگان دنباله دار بر اساس دوره تناوب مداری شان به دو دسته تقسیم میشوند:

ستارگان دارای دوره تناوب مداری بیش از 200 سال و ستارگانی که دوره تناوب مداری شان کمتر از 200 سال می باشد.

گروه اول، ستارگان با دوره تناوب طولانی و گروه دوم ستارگان با دوره تناوب مداری کوتاه هستند.

این ظن وجود دارد که ستارگان دارای دوره تناوب مداری کوتاه، زمانی در ابر اوپتیک - اورت دارای دوره تناوب طولانی بوده اند. بسیاری از ستارگان دارای دوره تناوب مداری کوتا ، در فواصل زمانی منظمی دیده شده اند که معروفترین آنها ستاره دنباله دار هالی است. ستاره دنباله دار انکی کوتاهترین دوره تناوب مداری را دارد که 5/3 سال می باشد.

ستارگان دنباله دار با هر بار گذشتن از کنار خورشید، مقداری از مواد خود را بر اثر تبخیر از دست می دهند. دنباله ستارگان دارای دوره تناوب مداری کوتاه، بسیار درخشان است، اما با هر بار گذشتن از کنار خورشید، مواد خود را از دست داده و بدین ترتیب، امکان رویت آنها کمتر می شود.

بعضی از این ستارگان قبل از متلاشی شدن فقط یک بار دیده می شوند، هر چند که طول عمر معمولی یک ستاره دنباله دار با دوره تناوب کوتاه حدود 10000 سال است. گردش بسیاری از ستارگان دنباله دار دارای دوره تناوب طولانی بدور خورشید هزاران یا حتی میلیونها سال طول می کشد. بنابر این، طول عمر این ستارگان بسیار بیشتر از نوع دیگر است.
دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:10 بعد از ظهر

فواید گریه کودکان

ای مفضل! از منافع گریه کودکان نیز آگاه باش. بدان که در مغز کودکان رطوبتی است که ‏اگر در آن بماند بیماریها و نارساییهای سخت و ناگوار به او رساند؛ مانند نابینایی و جز آن. ‏گریه آن رطوبت را از سر کودکان سرازیر و بیرون می‌کند و بدین وسیله سلامتی تن و ‏درستی دیده ایشان را فراهم می‌آورد. پدر و مادر از این راز آگاه نیستند و مانع آن ‏می‌شوند که کودک از گریه‌اش سود ببرد. اینان همواره در سختی می‌افتند و می‌کوشند ‏که او را ساکت کنند و با فراهم کردن خواسته‌هایش از گریه بازش دارند، ولی نمی‌دانند ‏که گریه کردن به سود اوست و سرانجام نیکی پیدا می‌کند.

بدین ترتیب چه بسا که در اشیا، منافعی نهفته باشد که معتقدان به اهمال و بی تدبیری ‏در کار عالم از آن غافل‌اند و اگر می‌دانستند، هیچ گاه نمی‌گفتند که فلان چیز بی ثمر ‏است؛ زیرا آنان از اسباب و علل آگاه نیستند. براستی هرچه را که منکران نمی‌دانند ‏عارفان می‌بینند. چه بسیار است چیزهایی که دانش اندک آفریدگان از آن کوتاه و خالق ‏آفرینش با دانش بی پایانش از آن آگاه است. قداستش عظیم و کلمه‌اش والاست.

ای مفضل! در تمام اعضای جسم آدمی و تدابیری که در آنها نهفته است، اندیشه کن

و اما آبی که از دهان کودکان سرازیر می‌شود و خارج می‌گردد، رطوبتی است که اگر در ‏بدنهایشان بماند، آثار وخیمی بر جای می‌گذارد. چنانکه می‌دانی گاهی که رطوبت بدن چیره ‏می‌شود (و بر دیگر عناصر[منظور طبایع چهارگانه در طب قدیم]، غلبه می‌کند) شخص، دچار کودنی، دیوانگی، کم عقلی، فلج ‏و لقوه و جز آن می‌گردد.

خداوند جل و علا تدبیر چنان نمود که این رطوبت در دوران کودکی از دهانشان بیرون رود و ‏در بزرگی از سلامت تن برخوردار گردند. بدین ترتیب، پروردگار به خاطر نادانی آفریدگان بر ‏آنان منت نهاد و تفضل نمود. اگر اینان از داده‌ها و نعمتهای بی شمار او آگاه بودند. هیچ ‏گاه در معصیت و لغزش از فرمانش فرو نمی‌افتادند. پاک و منزه خدایی که چه بزرگ است ‏نعمتهای او بر مستحقان و دیگر آفریدگان! و چه والاتر است از آنچه باطل گرایان ‏می‌پندارند.‏

اعضای بدن و فواید هر کدام

ای مفضل! در تمام اعضای جسم آدمی و تدابیری که در آنها نهفته است، اندیشه کن. ‏دستها برای کار کردن، پاها برای رفتن، دیدگان برای راه یافتن و دیدن، دهان برای خوردن، ‏معده برای هضم کردن، کبد برای تصفیه نمودن، منافذ خروجی بدن برای دفع فضولات ‏جسم، ظرفهایی برای حمل آنها و فرج برای حفظ نسل آفریده شده اند؟ اگر ژرف در کار ‏تمام عضوهای بدن اندیشه نمایی می‌یابی که هر چیزی از سر حکمت و تدبیر و استواری ‏پدید آمده است.‏

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:9 بعد از ظهر

آپاندیس زمانی که عفونی و ملتهب می‌شود(آپاندیسیت)، می‌تواند باعث مرگ انسان شود. در این مواقع آپاندیس به سرعت ملتهب می‌شود و اگر به موقع بیرون آورده نشود، برخی افراد را می‌کشد(تصویر بالا برداشتن آپاندیس را نشان می دهد).

طبق اعلام "مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری"، دو سال پیش، ‪ 321هزار نفر در آمریکا به دلیل آپاندیسیت در بیمارستان بستری شدند.

طبق این مطالعه که در مجله "زیست شناسی نظری" منتشر شده است، به نظر می‌رسد که عملکرد آپاندیس با میزان زیاد باکتری‌هایی که در دستگاه هاضمه انسان قرار دارند، ارتباط داشته باشد.

در بدن، تعداد باکتری‌ها از تعداد سلول‌های انسانی بیشتر است. بیشتر باکتری‌ها خوب هستند و به هضم غذا کمک می‌کنند.

اما برخی اوقات باکتری‌های روده‌ می‌میرند یا از آن خارج می‌شوند.

بیماری‌هایی مانند وبا روده را از وجود باکتری‌های مفید پاک می‌سازد. در این مورد کار آپاندیس به راه انداختن دوباره دستگاه گوارش است.

"بیل پارکر" پروفسور جراحی دانشگاه دوک که در نوشتن این مطالعه همکاری داشت، گفت، آپاندیس مانند "یک خانه امن و خوب برای باکتری ها" عمل می‌کند.

وی گفت، توجه به محلی که آپاندیس در آن واقع شده است، از این نظریه حمایت می‌کند.

آپاندیس به شکل یک کوچه بن بست می‌باشد. 

همچنین این زایده کرمی شکل، مانند یک کارخانه تولید باکتری است که میکروب‌های خوب را پرورش می‌دهد.

دسته ها :
دوشنبه بیست و ششم 11 1388 8:8 بعد از ظهر
X